محل تبلیغات شما



احساسات مشترک بین انسانها بهترین بخش زندگی اونهاست ، احساس دوست  داشتن عزیزانشون در همه کره خاکی و در همه کائنات مشترکه ، احساس نگرانی بابت آینده ، احساس سرما و پناه بردن به گوشه امن خانه ، احساس ترس در جامعه از آدمهای حقه باز ، و هر کدومشون با یه دنیایی که متفاوته اما مشترکه در این کره خاکی مهمانن و بعد از اون نمیدونن به کجا میرن، ما انسانها دردهای مشترک زیادی داریم ، و بخاطر همینه که انسان بودن در هر حالتی با هر تفکری کار ساده ای نیس ، شاید انسان بودن منظورم انسانیت داشتن نیست ، همین آدم بودن  منظورمه ، شاید آدم بودن یا انسان بودن درد بزرگیه که هر یک از  ما باهاش در حال مبارزه ایم ، مبرهن است که این مبارزه اجباری است اما نیروی عشقو دست کم نگیریم ، که همه دنیای ما رو تسخیر میکنه و یادمون میره که متحمل چه دردهایی شدیم ، خدایا به همه ما کمک کن همچنان معتقدم انسان بودن اتفاق ساده ای نیست   انسان بودن آسون نیست ،


الان بهش پیام دادم ، به این دختر نازنین کنکوری ، خدای من یکسال درس خوند من شاهد تلاشش بودم ، وای دلم آتیش گرفت به آرزوش نرسید ، بهش پیام دادم که مبادا غصه بخوری ، مبادا برات مهم باشه ، اما از خدا پنهون نیست خودم کلی براش گریه کردم ، خودم دلم پر شده از غصه ، خودم تا صب امشب نمیخوابم ، عزیز کوچولوی من چقدر دلم سوخت برات ، الهی خدا جواب زحمتاتو جای دیگه بده ، امشب دلم برات اشک میریزه ، اصلا دست خودم نیست ، حق تو این نبود ، جالبه یه رشته قبول شده که دوسش نداره اونم تو یه شهر دیگه اونم پردیس آزاد ؛ 

خدایا به داد دل این بچه ها برس ، یه امتحان غیرعادلانه با هزارجور سهمیه ، 

دلم برات میسوزه خانم کوچولو ، 

خداکنه دل خودت آروم باشه مهربون ، 

خدایا چه کنم ؟ یه جور حس تلخه ، نرسیدن آدمها به آرزوهاشون ،

اونم تو این سن کم ، شایدم من مقصرم ، شاید گند زدم به انتخاب رشته اش ، وای حالم خوب نیس ، حالم خوب نیس ، 

الان اگه برا دل نازت گریه نکنم چه کنم ؟

 


آره الان ناراحتم ، دلم میخاد بدونم اونایی آزادانه هر شهری یا هرجا  میخان سفر میکنن چه حالی دارند ؟ همیشه من دلم میخاد بجای اونا باشم اما چنین اجازه ای ندارم ، مدل زندگی من شبیه زندگی در قفس هست ، حتی من هر مانتویی بخوامو میتونم داشته باشم اما نمیتونم هرجا دلم خواست بپوشم ، شاید بنظر ساده بیاد اما یه دنیا ماجرا در چنین حالتی ایجاد میشه ،ولش کن 

خدایا درهای رحمتتو باز کن تو خودت میدونی من از دایره دستوراتت پامو فراتر نمیزارم 

اما شرایطم تغییر بده 

و به این آدمها عمر طولانی بده و عاقبتشونو به خیر کن 

رهای رها همچون نسیم ، چه خوبه اینجوری 

 


عزیزم ازت معذرت می خوام که نتونستم تو رو به آرزوهات برسونم ، 

منو ببخش که هر کار کردم نشد ،

منو ببخش که نتونستم 

هر چه تقلا کردم نشد

عزیزم منو ببخش خواستم که بشه ولی نشد

به خودم ایمان داشتم ولی نشد،

تو غصه نخور ، 

بزار همه بروند 

حتما بهتر از تو ، رو دارند که رفتن

اگه نمیداشتن که نمیرفتن

اما تو برای خودت باش

بهترین خودت باش ،

دستتو بده محکم به خودم ،

من مراقبتم قول میدم

همینجا بمون 

مثه یه دخترخوب ،

خودم حواسم بهت هست ،

بزار به آرزوهات نرسی

در عوضش رهای رهایی 

رها از همه چیز ،

ببین چه راحتی و سبکبال

تو نه یک همسری ،

و نه یک مادر،

و دغدغه ای نداری ،

بگذار رها باشی 

تا دیگران با از تو بهتران 

به آرزوهایشان برسند

در عوضش ،

تو مزاحم هیچکس نیستی ،

و رهای رها 

مثه یک نسیم

بی سروصدا 

زندگی میکنی

،

من به تو افتخار میکنم

لطفا تو هم به من افتخار کن ،

 


اگه در اطرافتون یه پسر هست که قصد ازدواج داره ، حتما یه شخصی در حد خودشو بهش معرفی کنید ، هیچوقت دختری رو که سطح بالاتری داره رو به چنین پسری معرفی نکنید ، این کار دور از ادب و خصلت انسانیه ، به جهات مختلف اشکال داره 

مثلا اون دختر بشدت افسرده و ناراحت میشه

و صد در صد هم جوابش منفیه ، 

و اون پسر هم خیلی می رنجه چون بهرحال ، اون قصدش ازدواجه و قطعا دخترهای زیادی هستن که در کنار هم خوشبخت میشن ، اما با جواب منفی مواجه میشه ،

دقیقا مثه اون نفهمی که اینکارو با من کرد

یه پسر بدون تحصیلات با یه شغل از اون  مشاغل که برام خنده داره ،

خدای بزرگ چرا بنده هات انقدر بیشعورن ، 

خب اگه یه دختری ازدواج نکرده دلیل بر  این نیست که با هر موجود مذکری گیرش بیاد مزدوج میشه ، 

خدای من این جهل تا کی ادامه داره ؟

مگه میشه دوتا آدم از دوتا دنیای متفاوت ، کنار هم زندگی کنند ؟

اصلا ای کاش یاد بگیریم ازدواج کردن همچین دستاورد مهمی هم نیست

بلکه درست ازدواج کردن دستاورد مهمیه ، و از اون مهم تر صحیح زندگی کردنه ،  ، حتی در شرایط سخت ، چه برای افراد مجرد و یا چه برای افراد متاهل و چه برای افرادی که از رابطه ای  بدلایلی رها شده اند که جامعه جاهل ما آنها را مطلقه می نامد ، من خودمو به عنوان یه فرد مجرد خوشبخت ترین می دونم ، اما لابد این تو کله زن همسایه جا نمیگیره  که هر چند وقت یکبار با معرفی چنین خواستگارهایی اعصاب منو خرد میکنه !!!!!

 

 


حالا من با همه کنار اومدم حتی با خودم ، حالا من همه رو دوست دارم و حقو به اونا میدم ، واقعا هم حق با اوناست ، فقط یه ذره قلبم درد میکنه که میدونم علتش احساساتی هست که در مقابل هم قرار گرفتن ، حس دوست داشتن اونا ، و توقع اینکه اونا هم بهم محبت کنن ، یه جورایی قلبم سخت تموم شد براش ، اینکه نمیتونه چنین توقعی داشته باشه ، این سخت تموم شد واسه همین یه ذره گاهی قلبم درد میگیره ، جالبه دیگه اون حرارت قبل رو ندارم هر که چیزی میگه ، با ملاحظه به اندازه نصف یه نخود باهاش همدردی میکنم و دیگه میرم جایی دورتر از آدمها ، جایی در اعماق افکارم ، جایی که شاید امن تر هست ، اونجا یواشکی دعا میکنم که آدمهای زندگیم در سلامت و عمرطولانی عاقبت بخیری و خوشبختی باشند ، خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

احسان عالیخانی چگنی روزنوشته ها